دغدغه های مادرانه
برات گفته بودم که شب ها خواب درست و حسابی ندارم. الان هم تقریبا 1 هفته س که جای شب و روزم کلا با هم عوض شده... یعنی شب ها تا دم دمای صبح (حدود ساعت4 صبح) بیدارم و روزها می خوابم... از وقتی که اینجوری شدم استرسم کمتر و آرامش موقع خوابیدنم بیشتر شده... بعد از خوابیدن بابی جون، همدم من میشه چت و فیس بوک و وبگردی... پایه ی ثابت چتم هم اعظم جون ه (مهربون ترین زنعموی دنیا) ... بعضی شبا هم مجید (البته بیشتر شنبه ها و یکشنبه ها که تعطیله، دایی مجید رفته آلمان که دکتراشو بگیره) اونم با چرت و پرت گفتناش شادمون می کنه و میخندونتمون ... و چند شبی هم هست که میثاق (پسر عموم که ترم آخر دانشگاهشه و توی اهواز در تنهایی به سر می ب...
نویسنده :
مامی
15:07